بیا تو

ساخت وبلاگ

طوطی بانمک که خودش را به مردن می زند ( تصویری ) - www.taknaz.ir

 

 

 

نتیجه راه رفتن به سبک مدل ها ! ( تصویر متحرک ) www.taknaz.ir

 

 

 

 

واقعا دوای هر درده !! ( تصویر متحرک ) www.taknaz.ir

 

 

 

 

 

 

 

Radsms funny12 تصاویر خنده دار متحرک (سری اول)

 

 

 

 

چند کلیپ خنده دار ! (52) www.taknaz.ir

بیا تو...
ما را در سایت بیا تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیر اسلامی amiraeslami بازدید : 141 تاريخ : سه شنبه 15 / 5 ساعت: 15

 




يارو اومده خونه رو ببينه واسه خريد. تا طبقه سوم با پله اومده ميگه پس اينجا کلا آسانسور نداره!!

پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولي از طبقه چهارم شروع ميشه !

 



 

 

ساعت ?:?? صبح توي بارون شديد پاشدم رفتم دانشگاه. نگهبان ميگه کارت دانشجويي؟! ميگم ندارم!!

ميگه دانشجوي اينجايي؟؟ ميگم پـَـــ نــه پـَـــ بيکارم ?:?? صبح تو اين سيل اومدم فقط گل روي ماهتو ببينم و برم

 



 

 

بهش ميگم نونوائي قيامت بود . ميگه : يعني شلوغ بود ؟

ميگم : په نه پت گناهکارا رو مينداختن تو تنور ! به نيکوکارا هم نونِ مجاني ميدادن ! :|

 



 

 

ماشينو بردم کارواش يارو ميگه ميخواي بشوري ؟

پَ نَ پَ آوردم فقط اتو کنم !

 



 

 


رفتم بالاي برج ميخواستم خودمو بندازم پايين، يارو ميگه ميخواي خودکشي کني؟

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببينم سرعت صفر تا صدم از اين بالا تا پايين چقدر ميشه، بجاي پروژه بدم دانشگاه

 



 

 

تلويزيون داشت يه مسابقه بسکتبال بين يه تيم از ايران و يه تيم از بلژيک نشون ميداد .

گزارشگر بعد از سکوت طولاني : کرم‌ الله قاسم‌آبادي اصل از ايران !

من تو دلم : پ ن پ از قاسم‌آباد بلژيک ! :))

 



 

 

زنگ زدم اداره مخابرات به زنه ميگم خانوم ببخشيد خط تلفن ما بوق نميخوره !

زنه ميگه خرابه ؟

گفتم پ نه پ سرما خورده صداش گرفته جيزي نميگه !

زنه عصباني شد بهم گفت فردا با مدرک شناسايي بيايد اينجا . گفتم بيام مخابرات ؟

زنه گفت پ نه پ برو داروخونه بگو تلفنم صداش در نمياد بهش قرص بديد !

 



 

 

رفتيم سر کلاس, کلي منتظر مونديم استاد نيومد!! بلند شدم دارم ميرم , دوستم ميگه : يعني بريم ؟

ميگم: پـَـــ نــه پـَـــ بچه ها از جاشون تکون نخورن الان خودم بهتون درس ميدم!!!

 



 

 

از سر کار ميام خونه مامانم ميگه اومدي ؟! ميگم پ ن پ هنوز تو راهم ميخواي بزنگ ببين کجام !! :))

 



 

 

رفتيم رستوران ميگه ميز ميخواين ؟

پ نه پ رو زمين راحت تريم . فقط دو تا روزنامه بيار لباسامون خاکي نشه !

 



 

 

بردم داداشمو رسوندم کلاس، برگشتم !

مامانم ميگه : رسونديش ؟

ميگم: په نه په ! انداختمش تو چاه اينم پيرهنشه !!

 



 

 

رفتم در خونه رفيقم ، از پشت آيفون ميگه : تنهايي ؟ پ ن پ خونه محاصره ست ، بهتره خودتو تسليم کني ! :|

 



 

 

رفتم بستني بخرم . صف واستاده بودن . يارو اومده ميگه آقا صفه !؟ په نه په ديوار دفاعيه واستاديم ضربه ايسگاهي بزنن !! والاا ! :|

 



 

 

جمعه کوير بودم تو گوشيم ماسه رفته خراب شده ديروز بردم گارانتي ، ميگه گوشيتون خرابه؟

گفتم پـَـَـ… گفت : خفه شو بي شخصيت، بفرمااا بيــــرون آقاااا!!!

گفتم ميخواستم بگم پـَـَـرت شدم رو رمل هاي کوير ، احتمالا توش ماسه رفته باشه!

طرف دوساعت عذر خواهي کرده ، ميگه پس آوردين درستش کنيم؟

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ ، مرگ مغزي شده آوردم اعضاي قابل اهداي سالمش رو بردارين..!

 



 

 

تو بانک بودم نوبتم شد رفتم جلو باجه ? ،خانمه تقريبا ديگه منو ميشناسه انقـــد رفتم بانک

گفت:لطفا” شمارتونو بديد…گفتم:شماره نوبتــمو؟

گفت:پـَـَـ نــه پـَـَــــ شماره موبايلتـو! فقط بگما من تک مي زنم تو زنگ بزن!

 



 

 

رفتيم سر کلاس, کلي منتظر مونديم استاد نيومد!! بلند شدم دارم ميرم , دوستم ميگه : يعني بريم ؟

ميگم: پـَـــ نــه پـَـــ بچه ها از جاشون تکون نخورن الان خودم بهتون درس ميدم!!!

 



 

 

نصف شب با جيغ از خواب پريدم. به داداشم ميگم کابوس ديدم!خواب جن ديدم!

مي گه:آخيييي تو خواب ترسيدي؟ گفتم:پـَـَــــ نــه پـَـَــــ جنــه ترسيد بيدار شدم واسش آب قند درست کنم..!!

 

 

بیا تو...
ما را در سایت بیا تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیر اسلامی amiraeslami بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 15 / 5 ساعت: 15

اينجانب، اشتباه گرفتن «يک افغاني» با «يک داف خوش لباس» را بعد از سراب، پرتکرار ترين

خطاي ديد در جهان اعلام مي دارم 




رفيقم ميگه: «توالت» رو اولين بار ايرانيا درست کردن، آره ؟! ميگم نه بابا اينم کار اروپائياست.. ميگه وجدانا؟ مخترعش کي بوده ؟! ميگم جرج الکساندر توالت 



از ما نيست کسي که هاردديسکش پر فيلم دانلود شده باشد اما همسايه‌اش شب، ايميل چک نکرده بخوابد


چشم حسود کور 

الان همه عمه ها خونه تشريف دارن و دارن قربون صدقه من ميرن 

من عجب آدم مهمي بودم هااا 




فــهــمــيــدم چــــرا ديــــوار چـــيـــن جـــز عــجـــايــب هـفـتـگـانـه ا ســتــ

آخه تنها محصول چين هستش که بيشتر از 3 روز دوام آورده 





ديروز رفتم توي آسانسور جديد خونمون ، ديدم يه دکمه داره به اسم GF فکر کنم واسه طبقه اون دختر همسايمون باشه که خيلي ملسه 




بزرگترين گناه؟ شوهر نداشتن 

بزرگترين تفريح ؟ شوهر سرکار گذاشتن 

بزرگترين جهاد؟ شوهر کشتن 

بزرگترين کار؟ شوهر تربيت کردن 

بزرگترين شگفتي؟ شوهرعاقل ديدن 

بزرگترين آرزو؟ داشتن مردي به اسم شوهر 





اين دختر خانمهاي که ميرن دانشگاه ليسانس بگيرن ، اگر با ليسانسشون کاره اي نشن ، اما خدا رو شکر آرايشگر خوبي ميشن 





دقت کردين وقتي پسرها دانشگاه قبول ميشن سريعا ، يه باشگاه بدنسازي ثبت نام ميکنن ؟ خواستم از همين تريبون بهشون خسته نباشيد بگم 




اين ايزيلايف هم بايد يه پوشک بزنه واسه نسل جوون 

که هي از پاي اينترنت پا نشن برن دستشويي 



گوگل پسره يا دختر؟ 

خب اون بدون شک دختره 

چون اجازه نمي ده يه جمله اي رو کامل کني 

از همون اول شروع مي کنه به حدس زدن 

و همچنان حدس زدن 

لامصــب بعضي وقتا حدسايي ميزنه 

که دهن آدم وا ميمونه 

مخصوصا وقتي يکي کنارت نشسته باشه 




احتمال اينکه جهتي که يو اس بي رو بار اول وصل ميکني درست باشه يک در صد ميليونه 




اعتراف ميکنم اولين روزي که رفتم دانشگاه نيم ساعت تو حياط نشسته بودم تا زنگ رو بزنن که برم سر کلاس 




ميخواستم بگم دارم ميرم کلاس، ولي نگران بودم مامانم مثل هميشه گير بده که ناهار بخور بعد برو ..خلاصه.. حاضر شدم و با نگراني گفتم مامان دارم ميرم دانشگاه.. استثنائاً ايندفعه1 کلمه گفت باشه 

گفتم عجب مادر فداکاري، نميگه بچش ناهار خورده نخورده؟! گرسنه بره دانشگاه آخه؟ 

از اونجا بود که فهميدم دچار يک نوع خود درگيري بدخيم ام 




من دنبال يه دخدر خوب مودب با شخصيت سربزير و چشم پاک اهل خانواده و دوست مهربونو .......ميگردم نه براي اينکه دوست دخدرم بشه و نه براي اينکه همسرم بشه نه خدا به سر شاهده واسه اين ميخوام که ببينم چه شكليه اصلاً... 



سايت "عدم انصراف" يارانه: 

صفحه اول : اينجانب از کل ملبغ نمي‌خواهم انصراف دهم 

صفحه دوم : اينجانب از نيمي از مبلغ يارانه نمي‌خواهم انصراف دهم 

صفحه سوم : اينجانب از مابه‌التفاوت يارانه نمي‌خواهم انصراف دهم 

صفحه چهارم : اينجانب کلا نمي‌خواهم انصراف دهم 

صفحه پنجم : عدم انصراف شما بررسي و به اطلاع رسانده خواهد شد 

صفحه‌هاي احتمالي آينده : آقا تو رو خدا انصراف بده مال دنيا چه ارزشي داره؟ جبران مي‌کنيم... بعيد نيست اولين کسي که انصراف بده يه مزدا و يه خونه و يه سفر هاوايي بهش هديه بدن... 




يه عمه دارم،خدايش خيلي آدم خوبيه، خداوکيلي حقش بود که خالم باشه 




تو نت سرچ ميکنم زيرنويس فلان فيلم... 

نتيجه: کرم حجم دهنده و بزرگ کننده :| 

سرچ ميکنم سوالات کنکور 90... 

نتيجه: سفت کننده و تاخيري بدون عوارض :| 

سرچ ميکنم خريد شارژ ايرانسل... 

نتيجه : افزايش طول و کوفت و زهر مار :| 

سرچ ميکنم... کرم حجم دهنده و بزرگ کننده و سفت کننده و غيره... 

نتيجه: مشترک گرامي طبق قوانين ج. ا دسترسي به اين سايت امکان پذير نميباشد 




خوب شد فيس بوک اومديم فهميديم رنگ لباس خواب دوست مشترک منو دوست صميميه جي اف دوستم ! قرمزه ! 



خوب شد فهميديم ماشالله برکت مشروب و شراب ريخته مثل نقل و نبات ! همه با 4 تا شيشه تو دست عکس ميگيرن ! 

خوب شد فهميديم هيچ کس تنها نيست ! همه دوست پسر دارن ، دوست دختر دارن ، بعضي ها هر 2 رو دارن ! بعضي ها مي گن ندارن ولي من نمي دونم اون عمه بزرگه رستمه که تو بغلت عکس داره ! 



خوب شد فهميديم فيس بوک اومديم فهميديم چقد سوپر مدل داريم تو ايران که در حال فعاليت در وال فيس بوک و فن پيج هاي خودشون هستن ! 




خوب شد فهميديم بزرگترين خريدار گوشي هاي اپل ايراني ها هستند !

 

بیا تو...
ما را در سایت بیا تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیر اسلامی amiraeslami بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 15 / 5 ساعت: 15

 

مصاحبه برای استخدام

مصاحبه کننده : در هواپیمائی 500 عدد آجر داریم،

1 عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم.

چند عدد آجر داریم ؟

متقاضی 499 : عدد !

مصاحبه کننده : سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل

یخچال را شرح دهید.

متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم -

مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال - مرحله سوم:

در یخچالو میبندیم !!

مصاحبه کننده : حالا چهار مرحله قرار دادن یک

گوزن در یخچال را توضیح دهید !

متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم -

مرحله دوم : فیلو از تو یخچال در میاریم - مرحله

سوم : گوزنو میذاریم تو یخچال - مرحله چهارم : در

یخچالو میبندیم !!

مصاحبه کننده : شیر واسه تولدش مهمونی گرفته،

همه حیوونا هستن جز یکی . اون کیه ؟

متقاضی : گوزنه که تو یخچاله !!

مصاحبه کننده : چگونه یک پیرزن از یک برکه پر از

سوسمار رد میشود ؟

متقاضی : خیلی راحت, چون سوسمارا همشون رفتن

تولد شیر !!

مصاحبه کننده : سوال آخر. اون پیرزن کشته شد،

چرا ؟

متقاضی : امممممممم, نمیدونم, غرق شد ؟

مصاحبه کننده : نه, اون یه دونه آجری که از

هواپیما انداختی پائین خورد تو سرش مرد!!! شما

مردود شدین, نفر بعدی لطفا |:

:)))))

 

بیا تو...
ما را در سایت بیا تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیر اسلامی amiraeslami بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 15 / 5 ساعت: 15

 

 

 

 

بچه بودم بعضی وقتا به عروسکام انقد زُل میزدم تا مچشونو حین تکون خوردن بگیرم !

یه همچیم آدم خجسته و شیرین العقلی بودم من …

 

 

 

 

 

 

مثل این شوفر اتوبوسا یه فلاسک چایی گذاشتم پایین میز کامپیوتر همینطور که نگام به مانیتوره خم میشم میارمش بالا … انگار قراره ماشین از جلو بیاد !

 

 

 

 

 

 

یارو تا دیروز توی خونه شون نمیزاشتن چایی بخوره که یه وقت شب سیل نیاد حالا به ما که رسیده میگه : قهوه ، فقط تلخ باشه پیلیززز …

 

 

 

 

 

 

 

آدم باید یک “تو” داشته باشه که هروقت از همه چی خسته و ناامید بود بهش بگه : مهم نیست که قشنگ نیستی ، قشنگ اینه که مهم نیستی بعد اونم قهر کنه پاشه بره پی کارش بابا جمع کنید کاسه کوزتونو اعصاب ندارم !

 

 

 

 

 

 

 

عشق مثل بستنى سنتیه ، البته فقط چون هوس کردم وگرنه قبلنا شبیه پاستیل بود !

 

 

 

 

 

 

 

بابام نصفه شب اومده میگه کولر روشن نمیکنیااااا ، بگو خب !

من :( اردلان :|

خروس :|

دودکش :))

 

 

 

 

 

 

 

خدا به مرغ بال داد نه برای پرواز که برای کباب ! :))

 

 

 

 

 

 

 

از تفریحات هر پدر و مادرى اینه که بگى کجات درد میکنه و اونام واست علتشو تشخیص بدن !

 

 

 

 

 

 

 

قدیما یه آفتابه های مسی بود پرش که میکردی اینقد سنگین میشد تا میومدی ورش داری دوباره میر.ی.د.ی !

 

 

 

 

 

 

 

یکی از ترسای توی بچگیم این بود که آشغال که از پنجره ماشین میندازم بیرون نره روی شیشه ی ماشین عقبی جلوی دید راننده را بگیره اونم بخوره به یه ماشین بعد آتیش بگیره و همه بترکن …

یه همچین ذهن روان پریشی داشتم من !

 

 

 

 

 

 

 

مامانم : افطار چی میخوری ؟

من : مدرسان شریف

مامانم : چی ؟

من : مدرسان شریف

مامانم : کجا ؟

من : مدرسان شریف

بعد ۲ساعت میگم افطار چی درس میکنی مامان ؟

مامانم : بیست و نه دوتا شیش …

 

 

 

 

 

 

 

از لقمان پرسیدند: ادب از که آموختی؟!

گفت: مدرسان شریف… :))

 

 

 

 

 

 

این فیلما که هستن وقتی فرزند خانواده تو اتاقشه مامان باباش میرن در میزنن و تا بچه اجازه نده نمیرن تو اتاقش …

اینا واقعین ؟ یا فتوشاپه ؟ یا خطای دید ؟

 

 

 

 

 

 

شماره های توی گوشیم ٩٩٪ بیخودنا ولی حالا کافیه یکیو پاک کنم ، فرداش مرگ و زندگیم دست همون یه نفره !

 

 

 

 

 

 

 

میخوای به یه نفر لطف کنی ؟

شب که خوابه یه بالشتو بگیر جلو کولر بیار بزار زیر سرش …

 

 

 

 

 

 

 

تا حالا شده نصف شب بری سر یخچال و بدون اینکه چیزی بخوری زل بزنی به یخچال و بگی فقط اومدم خودتو ببینم ؟

 

 

 

 

 

 

 

من از صمیم قلب معتقدم که اون بیرون ، تو این فضای لایتناهی ، یه جایی ‌، تو یه کهکشانی ، یه سیاره ای هست که توش نه جنگ هست نه ظلم نه فقر نه جهل نه غم نه آب نه اکسیژن نه موجود زنده …

 

 

 

 

 

 

 

ﻫﻤﻪ ﻣﺎ یک ﺭﻭﺯ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﻲ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﻔﺖ : “یا ﻣﻦ ﻳﺎ ته دیگ سیب زمینی !!!” ﻭ ﭼﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻱ ﺳﺨﺘﻲ ﺳﺖ ﻟﺤﻈﻪ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮ …

 

 

 

 

 

 

 

به این دو دسته افراد کار نداشته باشین ، طفلیا دست خودشون نیست :

یکی اونا که سوالی می پرسن که جوابش رو می دونن و دومی اینا که طبقه اول تا همکف رو با آسانسور میرن !

 

 

 

 

 

 

 

مثل این شوفر اتوبوسا یه فلاسک چایی گذاشتم پایین میز کامپیوتر همینطور که نگام به مانیتوره خم میشم میارمش بالا … انگار قراره ماشین از جلو بیاد !

 

 

 

 

 

 

 

ﻛﻼﻍ ﭘﺮ

گنجشک ﭘﺮ

ﻭﻟﻲ ﺗﻮ ﻧﭙﺮ ؛ ﺑﻲ ﺯﺣﻤﺖ “ﮔﻤﺸﻮ” ﻋﺰﻳﺰﻡ …

 

 

بیا تو...
ما را در سایت بیا تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیر اسلامی amiraeslami بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 15 / 5 ساعت: 15

یک بنده خدایی ، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب ، دعایی را هم زمزمه میکرد . 

نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت: - خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟ 

ناگاه ، ابرى سیاه ، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق ، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت : چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من ؟ 


مرد ، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت : - اى خداى کریم ! از تو مى خواهم جاده اى بین کالیفرنیا و هاوایی بسازى تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگى کنم !! 

از جانب خداى متعال ندا آمد که : - اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسیار دوست میدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده کنم ، اما ، هیچ میدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هیچ میدانى که باید ته اقیانوس آرام را آسفالت کنم ؟ هیچ میدانى چقدر آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود ؟ . من همه ى اینها را مى توانم انجام بدهم، اما ، آیا نمى توانى آرزوى دیگرى بکنى ؟ 

مرد ، مدتى به فکر فرو رفت ، آنگاه گفت : - اى خداى من ! من از کار زنان سر در نمى آورم ! میشود بمن بفهمانى که زنان چرا مى گریند ؟ میشود به من بفهمانى احساس درونى شان چیست ؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟ 


صدایی از جانب باریتعالى آمد که : اى بنده من ! آن جاده اى را که خواسته اى ، دو بانده باشد یا چهار بانده ؟؟

 

 

 

 

فقط يه ايراني ميتونه صبح جمعه ساعت 6 با هزار مشقت و برنامه ريزي قبلي

پاشه بره بيرون حليم بخوره ،  پارک بره ، ورزش هم کنه

بعد ساعت 9 برگرده خونه بگيره تا ظهر بخوابه

 

 

 

 

مامان بقيه : صبح شده پاشو ديگه

مامان من : صبح شده بخواب ديگه

 

 

 

 

امسال نمايشگاه کتاب نرفتم ، خودم تو خونه سيب زميني سرخ کردم خوردم

 

 

 

 

 

 

لقمان را گفتند ادب از که آموختي؟

گفت: از بي ادبان

گفتند: قبل از اينکه ادب بياموزي از کجا تشخيص دادي اونا بي ادبن؟

گفت: خب ديگه خفه شين

 

 

 

 

 

 

از بعضيا ميپرسي اسم بچه تونو چي گذاشتيد ؟

يه چيزي ميگن که مجبور ميشي بعدش بپرسي به سلامتي حالا دختره يا پسر !؟

 

 

 

 

 

فقط يه کودک ايراني وقتي ميره تو صف نونوايي هرچي صبر مي‌کنه مي‌بينه همش آخره صفه!

 

 

 

 

 

مراقب باشيد

يک درصد دغدغه ميتونه گند بزنه  به نود و نه درصد آرامش !

 

 

 

 

 

تو زندگي يه دردهايي هست که فقط با خوابيدن جلوي کولر خوب ميشه !

 

 

 

 

 

توصيه بابام به من موقع رانندگي

سر کوچه ها يواش تر بپيچ ؛

شايد يکي بي شعورتر از تو پيدا شد که از اونور بياد

 

 

 

 

 

 

شيوه خريد کوکا کولا در شيراز

سلام کــاکو، کوکــا کولام داري؟

- ها کــاکو. کوکــام هَس . هــــــمون جُو وردار

- کو؟ ايکه کــاکــائوئه کاکو !

- نه کاکو، پشتِ کــاکــائوا کوکــان

 

 

 

 

 

سر کلاس تنظيم خانواده ، استاد گفت :

کسي اينجا متاهله ؟يکي از بچه ها گفت : من !همه يه جوري برگشتن نگاش کردن ،

در اين حد که طرف گفت :

خب باشه طلاقش ميدم

 

 

 

 

 

حوصلم سر رفته بود زنگ زدم 118

گفتم :شماره ادیسون رو لطف کنید

اونم شماره داد

آقا ما هم زنگزدیم

تلفن رو برداشت گفت بیمارستان فارابی بفرمایید؟

 

 

 

 

 

دقت کردين تو اين يه ساعت مونده به افطار اينقدر طول ميکشه که

اگه برنامه ريزي کني ميتوني توش ازدواج کني بچه دار هم بشي

 

 

 

 

 

 

سخت ترين قسمت شنيدن يه شوخى بى مزه اون قسمتيه که

نگاهت ميکنن تا عکس العملتُ ببينن !

 

 

 

 

 

اسپري خريدم روش نوشته مخصوص دفع حشرات مزاحم

 الان تازه فهميدم که يه سري حشراتم هستن که مراحمن

حالا موندم واسه اونا چي بخرم که اذيت نشن !

 

 

 

 

 

فقط يه ايراني ميتونه پيتزا رو با دوغ ، نوشابه رو با آبگوشت ، سبزي رو با کوکوسبزي

و کالباس رو با نون سنگک بخوره!

 

 

 

 

 

ساقه طلايي به قدري جاذب رطوبته ، که پيشنهادم اينه در ابعاد بزرگ درست کنن

توي خونه هاي شمال آويزون کنن ، گلوم کوير ميشه وقتي ميخورمش

 

 

 

 

 

به درجه اي از علوم فرابشري رسيدم که قبل از اينکه اس ام اسو باز کنم ميدونم ايرانسله

 

 

 

 

 

شماهام وقتي بچه بودين مامان باباتون بهتون ميگفتن اگه دستتون رو از پنجره ماشين بيرون کنيد کاميون مياد ميزنه دستتون قطع ميشه ؟ يا فقط پدر و مادر من با روح و روان من بازي مي کردن ؟

 

 

 

 

 

دقت کردين اونا که روزه نميگيرن با جديت کامل هميشه سر سفره افطار و سحر حاضرن ؟؟؟

 

 

 

 

 

 

امروز رفتم بانک دو نفر با هم مشاجره میکردن ، یکیشون به اون یکی گفت :

نزار دهنمو وا کنم ب.ر.ي.نم بهت …

یعنی اين بشر با این حرفش دریچه ای جدید به روي علم بیولوژی و مبحث شناخت آناتومی بدن باز کرد

 

بیا تو...
ما را در سایت بیا تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیر اسلامی amiraeslami بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 15 / 5 ساعت: 14

ديشب شوهرخالم رفته بود پمپ بنزين بنزين بزنه انقد صف طولاني بوده يادش رفته تو صفه ، وقتي راه باز شده خوشحال از اينکه از ترافيک فرار کرده گازشو گرفته رفته !

 

مامانم مدير ساختمون شده از ديشب با بابام سرسنگينه !

ميگم چي شده ؟ ميگه شارژو دير به دير ميده !

مامان جو زده ست داريم ؟

 

 

 

 

 

 

دوستم زنگ زده خونمون مادربزرگم گوشي رو برداشته و در حاليکه گوشي دم دهنشه از من ميپرسه بگم هستي يا نيستي ؟

من :|

مادربزرگم همچنان منتظر جواب من o-O

 

 

 

 

 

يه لشگر از فاميلامون حمله کردن خونمون ، هرچند دقيقه يه بار هم يه چيزيو بچه ها ميزنن ميشکونن …

پسرخالم برگشته بهشون ميگه بچه ها چيزايي که نميشکنه رو الکي زمين نندازيد !

 

 

 

 

 

روز تولد بابام با کلي ذوق و شوق يه ساعت مچي بهش کادو دادم برگشته ميگه ممنونم پسر گلم ولي احتياجي به اين کارا نبود همين که سعي کني تو زندگيت آدم باشي براي من با ارزش ترين هديه س …

 

 

 

 

 

با داييم رفته بودم موبايل بخريم داييم به فروشنده گفت : به نظر شما کدوم رنگو بخريم ؟

فروشنده : والا اين به سليقه ي شخصيتون برميگرده من نميتونم نظري بدم !

داييم : حالا شما اگه بودي کدومو ميخريدي ؟

فروشنده : چي بگم والا !!! شما بايد بپسندين سليقه ها متفاوته !

داييم : سليقه ي شما کدومو ميپسنده ؟

فروشنده : والا من اگر بودم نقره اي رو ميخريدم !

داييم : پس اگر زحمتي نيست اون مشکي رو به ما بده …

فروشنده با تعجب گفت چرا مشکي ؟

داييم : اون نقره ايه حتما مشکلي داره که اصرار داري به ما بندازيش …

 

 

 

 

 

خسته و کوفته اومدم خونه داداشم رو در پذیرایی یادداشت گذاشته “یه نوشته گذاشتم تو اتاقت برو بردار” ، رفتم تو اتاق دیدم نوشته “سرت کلاه گذاشتم یادداشت اصلی پشت همون برگه ایه که رو در بود” ، رفتم یادداشت رو درو کندم پشتش نوشته “یه یادداشت تو یخچاله زیر ظرف میوه ها” ، منم حرصم گرفت بدون توجه به یادداشت یه نیمرو درست کردم و خوردم …

بعد ناهار یادداشت زیر ظرف میوه رو خوندم دیدم نوشته “ما رفتیم خونه خاله اما مامان برات پیتزا که دوست داری درست کرده گذاشته تو فر اما اگه نیمرو خوردی دیگه پرخوری نکن بذار اومدم با هم میخوریم”

خداوکیلی من سرمو کجا بکوبم …

 

 

 

 

 

خواهرم واسم اس ام اس داده ش م خ د …

هر کاري کردم نتونستم بخونم ؛ زنگ زدم ميگم چي نوشتي ؟

ميگه واقعا متاسفم برات که نتونستي بخونيش ، نوشتم شام مهمونيم خونه داداش !

فکر کنم بايد 32واحد کلاس رمزنگاري و رمزگشايي واسه ادامه زندگي با خانوادم پاس کنم …

 

 

 

يه بار با خانواده داييم رفته بوديم بيرون داييم پاش گرفت لبه جوب افتاد توي جوب … دختر دايي گودزيلام اومده ميگه بابا بابا صداي قوطي در بيار ضايع نشي!

 

 

 

 

 

 

يه بار رفته بوديم جايي مهموني مبل چرمي داشتن ، پسر خالمم که 15سالشه تشسته بود که يهو يه صدايي اومد همه خندشون گرفت ، اينم هول شد گفت به خدا من نبودم صندلي گ.و.زيد بعد هم گريه کرد و گفت خودتون ميگ.و.ز.يد ميندازيد گردن من و رفت تو اتاق و ما هم نفهميديم بالاخره کي بود !

 

 

 

 

 

مامانم يه قابلمه جديد خريده بعد امروز به شوخي گفتم اگه توش خط بندازم چيکار ميکني ؟؟؟ برگشت گفت هيچي فقط يکي مثل همون خط ميندازم رو صورتت …

من :|

روحيه عاطفي مادرانه o-O

لنگ و چاقو ضامن دار :|

سازمان حمايت از کودمان بي سرپرست O-O

 

 

 

 

 

داداشم اومد خونه دست کرد تو جيبش ديد گوشيش نيست ، کيفشو گشت بازم پيدا نکرد ؛ گفت هزارتا صلوات نذر ميکنم گوشيم پيدا بشه …

خلاصه برگشت تو مسيري که اومده بود آخر سر رفته تو مغازه ديده اونجاست …

برگشته خونه ، گفتم صلواتا رو بفرست !

گفت : نه اگه گم شده بود ميفرستادم ، اينو جا گذاشته بودم !

 

 

 

 

 

داداشم رفته سربازي ، وقتي رفته بوده معرفي ازش پرسيدن مشکل قضايي ندارين ؟ گفته نه به اون صورت ولي هرچي ميخورم سير نميشم …

 

 

 

 

 

ما تا بيست سالگي از تاريکي ميترسيديم بعد برادرزاده ی 5 ساله م توي تاريکي نشسته ؛ بهش ميگم تو تاريکي چيکار ميکني ؟ ميگه دارم با روحِ اجسام ارتباط برقرار ميکنم !

 

 

 

 

 

به پسرعمم ميگم واسه کنکور درس خوندي ؟

ميگه کنکور مگه ساعت ? نيست ؟

ميگم چرا !!!

ميگه خب ساعت ? پا ميشم ميخونم ديگه

 

 

 

 

 

مامان بزرگه دخترخاله م اومده خونمون رفته دستشويي وقتي اومده بيرون برگشته به من ميگه : مادرجان چه توالت دلبازي ! سفيدبخت بشي الهي …

 

 

 

 

 

يکي از بچه هاي فاميل که ?سالشه اومده به مامانش ميگه “از بازيهاي مسخره تبلت خسته شدم يه چيز پيشرفته تر ميخوام …”

ما بچه بوديم کاغذ ميجويديم ميزاشتيم تو لوله خودکار پرت ميکرديم طرف تخته سياه …

بیا تو...
ما را در سایت بیا تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیر اسلامی amiraeslami بازدید : 113 تاريخ : سه شنبه 15 / 5 ساعت: 14